با قرع و انبیق عطر یا جوهر گیاهی را گرفتن چنانگه از بیدمشک و کاسنی و شاه تره و غیره مرادف عرق چکیدن
عرق گرفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عرق گرفتن. [ ع َ رَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) با قرع و انبیق ، عطر یا جوهر گیاهی را گرفتن ، چنانکه از بیدمشک و کاسنی و شاه تره و غیره. || مرادف عرق چکیدن. ( آنندراج ) :
چون عرق گیرد تو گویی سیل در وادیستی
چون سبق جوید تو گویی باد در صحراستی.
چون عرق گیرد تو گویی سیل در وادیستی
چون سبق جوید تو گویی باد در صحراستی.
میرمعزی ( در تعریف اسب ، از آنندراج ).
کلمات دیگر: