( فرزعة ) فرزعة. [ ف ُ زُ ع َ ] ( ع اِ ) واحد فرزع. ( اقرب الموارد ). یک پنبه دانه. || پاره ای از گیاه. ج ، فرازع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام یکی از هشت کرکس لقمان است. ( منتهی الارب ).
فرزعه
لغت نامه دهخدا
فرزعة. [ ف ُ زُ ع َ ] (ع اِ) واحد فرزع . (اقرب الموارد). یک پنبه دانه . || پاره ای از گیاه . ج ، فرازع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِخ ) نام یکی از هشت کرکس لقمان است . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: