در حال طلبیدن یا طلبان کردن
طلبان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
طلبان . [ طَ ل َ ] (نف ، ق ) در حال طلبیدن .
- طلبان کردن ؛ به صورت آئینی کسی را نزد خود خواستن . به مزاح گویند: بار اولی است که او مرا طلبان کرده است ؛ یعنی واخوانده است .
طلبان. [ طَ ل َ ] ( نف ، ق ) در حال طلبیدن.
- طلبان کردن ؛ به صورت آئینی کسی را نزد خود خواستن. به مزاح گویند: بار اولی است که او مرا طلبان کرده است ؛ یعنی واخوانده است.
طلبان. [ طَ ل َ ] ( اِخ ) شهری است. ( معجم البلدان ).
- طلبان کردن ؛ به صورت آئینی کسی را نزد خود خواستن. به مزاح گویند: بار اولی است که او مرا طلبان کرده است ؛ یعنی واخوانده است.
طلبان. [ طَ ل َ ] ( اِخ ) شهری است. ( معجم البلدان ).
طلبان . [ طَ ل َ ] (اِخ ) شهری است . (معجم البلدان ).
کلمات دیگر: