قتب . [ ق َ ] (ع مص ) روده ٔ بریان طعام دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعل آن از باب نصر است . (منتهی الارب ). || قَتَب بر پشت ستور نهادن . (منتهی الارب ).
قتب
لغت نامه دهخدا
قتب. [ ق َ ] ( ع مص ) روده بریان طعام دادن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). فعل آن از باب نصر است. ( منتهی الارب ). || قَتَب بر پشت ستور نهادن. ( منتهی الارب ).
قتب. [ ق َ ت ِ ] ( ع ص ) مرد تنگدل زودخشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
قتب. [ ق َ ت َ ] ( ع اِ ) پالان. ( ناظم الاطباء ). اکاف. و گویند: قَتَب از قِتب بیشتر استعمال میشود. ( از اقرب الموارد ). پالان خرد به اندازه کوهان شتر. ج ، اقتاب. ( از اقرب الموارد ).
قتب. [ ق ِ ] ( ع اِ ) روده. || ساز و ساخت آبکش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هرچه گرد باشد از شکم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خوی گیر که زیر پالان بر پشت ستور نهند. || خوی گیر خرد بقدر کوهان شتر. || پالان. || پالان خرد. ج ، اقتاب. ( منتهی الارب ).
قتب. [ ق َ ت ِ ] ( ع ص ) مرد تنگدل زودخشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
قتب. [ ق َ ت َ ] ( ع اِ ) پالان. ( ناظم الاطباء ). اکاف. و گویند: قَتَب از قِتب بیشتر استعمال میشود. ( از اقرب الموارد ). پالان خرد به اندازه کوهان شتر. ج ، اقتاب. ( از اقرب الموارد ).
قتب. [ ق ِ ] ( ع اِ ) روده. || ساز و ساخت آبکش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هرچه گرد باشد از شکم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خوی گیر که زیر پالان بر پشت ستور نهند. || خوی گیر خرد بقدر کوهان شتر. || پالان. || پالان خرد. ج ، اقتاب. ( منتهی الارب ).
قتب . [ ق َ ت َ ] (ع اِ) پالان . (ناظم الاطباء). اکاف . و گویند: قَتَب از قِتب بیشتر استعمال میشود. (از اقرب الموارد). پالان خرد به اندازه ٔ کوهان شتر. ج ، اقتاب . (از اقرب الموارد).
قتب . [ ق َ ت ِ ] (ع ص ) مرد تنگدل زودخشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
قتب . [ ق ِ ] (ع اِ) روده . || ساز و ساخت آبکش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هرچه گرد باشد از شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خوی گیر که زیر پالان بر پشت ستور نهند. || خوی گیر خرد بقدر کوهان شتر. || پالان . || پالان خرد. ج ، اقتاب . (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: