کلمه جو
صفحه اصلی

عرقان

لغت نامه دهخدا

عرقان. [ ع َ ] ( ع ص ) عرق دار و خوی دار. ( ناظم الاطباء ). آنکه پوستش ترشح کرده باشد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَرَق ( مص ) شود.

عرقان. [ ع ِ ] ( اِخ ) جائی است. ( منتهی الارب ). منظور دو عرق بصره است که عرق ناهق و عرق ثادق می باشد. ( از معجم البلدان ). رجوع به عرق ناهق شود.

عرقان . [ ع َ ] (ع ص ) عرق دار و خوی دار. (ناظم الاطباء). آنکه پوستش ترشح کرده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به عَرَق (مص ) شود.


عرقان . [ ع ِ ] (اِخ ) جائی است . (منتهی الارب ). منظور دو عرق بصره است که عرق ناهق و عرق ثادق می باشد. (از معجم البلدان ). رجوع به عرق ناهق شود.



کلمات دیگر: