کلمه جو
صفحه اصلی

قبیصه

لغت نامه دهخدا

قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک سرمن رای . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن وقاص از صحابیان است . (منتهی الارب ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) دهی است به شرق موصل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن اسود از صحابیان است . (منتهی الارب ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن براء از صحابیان است . (منتهی الارب ).


( قبیصة ) قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( ع اِ ) خاک فراهم کرده شده. || توده سنگریزه ها. || آنچه به سر انگشتان گرفته شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) دهی است به شرق موصل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( معجم البلدان ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) دهی است نزدیک سرمن رای. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن اسود از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن براء از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن جابر از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ] ( اِخ ) ابن دَمون از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن ذویب از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن شُبرُمَة یا بُرﱡمَة از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن مهلب از احمقان طائفه ازد است. وی ملخی را دید که پرواز میکند گفت : از اینها نهراسید و روزی میگفت : رأیت غرفة فوق بیت و غلام خود را گفت : اذهب الی بیاض الملأ. ( عیون الاخبار ج 2 ص 45 ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن مُخارق از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] ( اِخ ) ابن وقاص از صحابیان است. ( منتهی الارب ).

قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن جابر از صحابیان است . (منتهی الارب ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن ذویب از صحابیان است . (منتهی الارب ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن شُبرُمَة یا بُرﱡمَة از صحابیان است . (منتهی الارب ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن مُخارق از صحابیان است . (منتهی الارب ).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن مهلب از احمقان طائفه ٔ ازد است . وی ملخی را دید که پرواز میکند گفت : از اینها نهراسید و روزی میگفت : رأیت غرفة فوق بیت و غلام خود را گفت : اذهب الی بیاض الملأ. (عیون الاخبار ج 2 ص 45).


قبیصة. [ ق َ ص َ ] (ع اِ) خاک فراهم کرده شده . || توده ٔ سنگریزه ها. || آنچه به سر انگشتان گرفته شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).


قبیصة. [ ق َ ص َ] (اِخ ) ابن دَمون از صحابیان است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: