کلمه جو
صفحه اصلی

قداد

فرهنگ فارسی

ابن ثعلبه بن معاویه از قبیله بجله است .

لغت نامه دهخدا

قداد. [ ق َ ] ( ع اِ ) خارپشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || یربوع. ( المنجد ). کلاک موش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قنفذ. ( المنجد ).

قداد. [ ق ُ ] ( ع اِ ) درد شکم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

قداد. [ ق ِ] ( ع اِ ) ج ِ قَدّ. ( منتهی الارب ). رجوع به قد شود.

قداد. [ ق َ ] ( اِخ ) ابن ثعلبه بن معاویه از قبیله بُجَلَة است. ( منتهی الارب ).

قداد. [ ق َ ] (اِخ ) ابن ثعلبه بن معاویه از قبیله ٔ بُجَلَة است . (منتهی الارب ).


قداد. [ ق َ ] (ع اِ) خارپشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || یربوع . (المنجد). کلاک موش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قنفذ. (المنجد).


قداد. [ ق ِ] (ع اِ) ج ِ قَدّ. (منتهی الارب ). رجوع به قد شود.


قداد. [ ق ُ ] (ع اِ) درد شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).



کلمات دیگر: