کلمه جو
صفحه اصلی

طلقه

عربی به فارسی

گلوله , تير , ساچمه , رسايي , پرتابه , تزريق , جرعه , يک گيلا س مشروب , فرصت , ضربت توپ بازي , منظره فيلمبرداري شده , عکس , رها شده , اصابت کرده , جوانه زده


فرهنگ فارسی

مرد بسیار طلاق دهنده طلیق مردی طلاق

لغت نامه دهخدا

( طلقة ) طلقة. [ طَ ق َ ] ( ع اِ ) نام اسپی است. ( منتهی الارب ).

طلقة. [ طَ ق َ ] ( ع ص ) لیلة طلقة؛ شب نه گرم و نه سرد. ( منتهی الارب ).

طلقة. [ طُ ل َ ق َ ] ( ع ص ) مرد بسیار طلاق دهنده. طلیق. ( منتهی الارب ). مردی طَلاّق. ( مهذب الاسماء ). کثیرالتطلیق. ( اقرب الموارد ).

طلقة. [ طَ ق َ ] (ع اِ) نام اسپی است . (منتهی الارب ).


طلقة. [ طَ ق َ ] (ع ص ) لیلة طلقة؛ شب نه گرم و نه سرد. (منتهی الارب ).


طلقة. [ طُ ل َ ق َ ] (ع ص ) مرد بسیار طلاق دهنده . طلیق . (منتهی الارب ). مردی طَلاّق . (مهذب الاسماء). کثیرالتطلیق . (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: