کلمه جو
صفحه اصلی

صفاقه

لغت نامه دهخدا

( صفاقة ) صفاقة. [ ص َ ق َ ]( ع اِمص ) شوخ روئی. || محکمی. قرصی. زیر بار نرفتن. || سختگی جامه. ( منتهی الارب ). سفتگی و پختگی جامه. یقال : ثوب صفیق و هی خلاف السحیق.( بحر الجواهر ). || ( مص ) سخت روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). شوخ و بی باک گردیدن. ( منتهی الارب ). || سخت بافت گردیدن جامه. ( منتهی الارب ).

صفاقة. [ ص َ ق َ ](ع اِمص ) شوخ روئی . || محکمی . قرصی . زیر بار نرفتن . || سختگی جامه . (منتهی الارب ). سفتگی و پختگی جامه . یقال : ثوب صفیق و هی خلاف السحیق .(بحر الجواهر). || (مص ) سخت روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). شوخ و بی باک گردیدن . (منتهی الارب ). || سخت بافت گردیدن جامه . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: