قطع , شکستن
عرقله
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
میل کردن از توسط جور کردن بطور قصد و میل کردن از توسط
لغت نامه دهخدا
( عرقلة ) عرقلة. [ ع َ ق َ ل َ ] ( ع مص ) میل کردن از توسط. ( از منتهی الارب ). جور کردن به طور قصد و میل کردن از توسط. ( از ناظم الاطباء ). دور شدن از قصد وعدل. ( از اقرب الموارد ). || راست نگفتن سخن را. ( از منتهی الارب ). عرقل علیه کلامه ؛ سخن خود رابر او کج کرد. ( اقرب الموارد ). || کج نمودن بر کسی کار و سخن را. ( از منتهی الارب ). عرقل علی فلان ؛ کردار و سخن را بر فلان کج کرد. ( از اقرب الموارد ). || دائر نمودن بر کسی کلام غیرمستقیم را. ( از منتهی الارب ). وادار کردن کسی را بر لازم داشتن کلامی غیر مستقیم و نادرست را. ( از اقرب الموارد ).
عرقلة. [ ع َ ق َ ل َ ] (ع مص ) میل کردن از توسط. (از منتهی الارب ). جور کردن به طور قصد و میل کردن از توسط. (از ناظم الاطباء). دور شدن از قصد وعدل . (از اقرب الموارد). || راست نگفتن سخن را. (از منتهی الارب ). عرقل علیه کلامه ؛ سخن خود رابر او کج کرد. (اقرب الموارد). || کج نمودن بر کسی کار و سخن را. (از منتهی الارب ). عرقل علی فلان ؛ کردار و سخن را بر فلان کج کرد. (از اقرب الموارد). || دائر نمودن بر کسی کلام غیرمستقیم را. (از منتهی الارب ). وادار کردن کسی را بر لازم داشتن کلامی غیر مستقیم و نادرست را. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: