نام کوهی است
غضار
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غضار. [ غ َ ] ( ع اِ ) گل پاکیزه خوشبوی برچسفان سبز. ( منتهی الارب ). گل خازه.( مهذب الاسماء ). گل چسبنده و سبز و آزاد. ( از اقرب الموارد ) : و لهم ( لأهل الصین ) الغضار الجید، و یعمل منه اقداح فی رقة القواریر یری ضوء الماء فیه. ( مقصود چینی است ). ( اخبار الصین و الهند ص 16 ). || خنور سفالین. کاسه ای که از گل مذکور سازند. ( از اقرب الموارد ). || سفال پاره ای که جهت دفع چشم زخم با خود دارند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سفال سبز. ( منتهی الارب ).
غضار. [ غ ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ابن نجده هذلی گوید :
تغنی نسوة کنقا غضار
کأنک بالشید لهن رام.
غضار. [ غ ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ابن نجده هذلی گوید :
تغنی نسوة کنقا غضار
کأنک بالشید لهن رام.
( از معجم البلدان ).
و «رام » به معنی فرزند است.غضار. [ غ َ ] (ع اِ) گل پاکیزه ٔ خوشبوی برچسفان سبز. (منتهی الارب ). گل خازه .(مهذب الاسماء). گل چسبنده و سبز و آزاد. (از اقرب الموارد) : و لهم (لأهل الصین ) الغضار الجید، و یعمل منه اقداح فی رقة القواریر یری ضوء الماء فیه . (مقصود چینی است ). (اخبار الصین و الهند ص 16). || خنور سفالین . کاسه ای که از گل مذکور سازند. (از اقرب الموارد). || سفال پاره ای که جهت دفع چشم زخم با خود دارند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سفال سبز. (منتهی الارب ).
غضار. [ غ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . ابن نجده ٔ هذلی گوید :
تغنی نسوة کنقا غضار
کأنک بالشید لهن رام .
و «رام » به معنی فرزند است .
تغنی نسوة کنقا غضار
کأنک بالشید لهن رام .
(از معجم البلدان ).
و «رام » به معنی فرزند است .
کلمات دیگر: