کلمه جو
صفحه اصلی

غطمش

لغت نامه دهخدا

غطمش. [ غ َ طَم ْ م َ] ( ع ص ) سست بینایی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کندبصر. ( مهذب الاسماء ). سست چشم. کلیل البصر. ( اقرب الموارد ). آنکه بینایی وی سست و ضعیف باشد. || چشم سست نظر و ضعیف بین. العین الکلیلةالنظر. ( از اقرب الموارد ). || سخت ستمکار درشتخوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). الظلوم الجافی. ( اقرب الموارد ). ستمکار. ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) شیر بیشه ، بدان جهت که ستم و دست درازی کند، و به هرچه رسد میشکند او را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

غطمش. [غ َ طَم ْ م َ ] ( اِخ ) ضَبّی شاعری است. ابن قتیبه در عیون الاخبار ( ج 4 ص 55 ) این شعر را از او آورده است :
و لو وجدوا نعل الغطمش لاحتذوا
لارجلهم منها ثمانی انعل.

غطمش . [ غ َ طَم ْ م َ] (ع ص ) سست بینایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کندبصر. (مهذب الاسماء). سست چشم . کلیل البصر. (اقرب الموارد). آنکه بینایی وی سست و ضعیف باشد. || چشم سست نظر و ضعیف بین . العین الکلیلةالنظر. (از اقرب الموارد). || سخت ستمکار درشتخوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الظلوم الجافی . (اقرب الموارد). ستمکار. (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه ، بدان جهت که ستم و دست درازی کند، و به هرچه رسد میشکند او را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


غطمش . [غ َ طَم ْ م َ ] (اِخ ) ضَبّی ّ شاعری است . ابن قتیبه در عیون الاخبار (ج 4 ص 55) این شعر را از او آورده است :
و لو وجدوا نعل الغطمش لاحتذوا
لارجلهم منها ثمانی انعل .



کلمات دیگر: