کلمه جو
صفحه اصلی

مقفل


مترادف مقفل : بسته، مسدود

متضاد مقفل : مفتوح

فارسی به انگلیسی

locked, closed

locked


مترادف و متضاد

بسته، مسدود ≠ مفتوح


فرهنگ فارسی

قفل شده، بسته شده
( اسم ) ۱ - قفل شده . ۲ - بسته شده .
درخت خرمایی که هر چه بار دارد فرو ریزد

لغت نامه دهخدا

مقفل. [ م ُ ق َف ْ ف َ] ( ع ص ) بسته شده و قفل شده. ( ناظم الاطباء ). قفل کرده.قفل زده و قفل نهاده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مقفل. [ م ُ ف َ ] ( ع ص ) قفل شده و بسته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). در قفل کرده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مقفل الیدین ؛ بخیل. ( منتهی الارب ).بخیل و زفت ناکس. ( ناظم الاطباء ). مرد لئیم یا آن که از دست او هرگز خیری برنیاید. ( از اقرب الموارد ).

مقفل. [ م ُ ق َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) جلد مقفل ؛ پوست خشک شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تقفیل شود.

مقفل. [ م ِ ف َ ] ( ع ص ) درخت خرمایی که هرچه بار دارد فرو ریزد. ( از اقرب الموارد ).

مقفل . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) درخت خرمایی که هرچه بار دارد فرو ریزد. (از اقرب الموارد).


مقفل . [ م ُ ف َ ] (ع ص ) قفل شده و بسته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در قفل کرده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقفل الیدین ؛ بخیل . (منتهی الارب ).بخیل و زفت ناکس . (ناظم الاطباء). مرد لئیم یا آن که از دست او هرگز خیری برنیاید. (از اقرب الموارد).


مقفل . [ م ُ ق َف ْ ف َ] (ع ص ) بسته شده و قفل شده . (ناظم الاطباء). قفل کرده .قفل زده و قفل نهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


مقفل . [ م ُ ق َف ْ ف ِ ] (ع ص ) جلد مقفل ؛ پوست خشک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقفیل شود.


فرهنگ عمید

قفل شده، بسته شده.


کلمات دیگر: