قابل للتخیل
انگاشتنی
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
قابل درک، تصور کردنی، تصوری، قابل تصور، انگاشتنی، وابسته به تصورات و پندارها
قابل درک، تصور کردنی، تصوری، قابل تصور، انگاشتنی، وابسته به تصورات و پندارها
تصور کردنی، انگاشتنی، گمان کردن، فرض کردنی، قابل عرض
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - قابل انگاشتن ۲ - محسوب .
لغت نامه دهخدا
انگاشتنی. [ اَ / اِ ت َ ] ( ص لیاقت ) قابل انگاشتن. || محسوب. ( فرهنگ فارسی معین ).
کلمات دیگر: