بی گدار
فارسی به انگلیسی
fordless, [adv.] inconsiderately
فارسی به عربی
غیر قابل للعبور
مترادف و متضاد
صعب العبور، غیر قابل عبور، بی گدار، غیر قابل پذیرش
فرهنگ فارسی
بی معبر
لغت نامه دهخدا
بی گدار. [ گ ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + گدار = معبر ) بی معبر.
- بی گدار به آب زدن ؛ احتیاط نکردن. بی پروا به کاری پرداختن. رجوع به گدار شود.
- بی گدار به آب زدن ؛ احتیاط نکردن. بی پروا به کاری پرداختن. رجوع به گدار شود.
گویش دزفولی
بی محابا، بدون آینده نگری
کلمات دیگر: