بی قرینه
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
ثقیل الجانب , غیر متماثل
مترادف و متضاد
بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، بی قرینه
بی تناسب، نامتقارن، غیر متقارن، نامتوازن، بی قرینه
کج، بی قرینه، غیر متعادل، متمایل بیک طرف، یک وری
فرهنگ فارسی
بی قرین . بی مثال . بی نظیر . بی عدیل. بی همتا . بی کفو .
لغت نامه دهخدا
بی قرینه. [ ق َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) بی قرین. بی مثال. بی نظیر. بی عدیل. بی همتا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بی همال. بی کفو. ( یادداشت مؤلف ) :
مژگان زرد خانه برانداز سینه است
الماس در خراش جگر بی قرینه است.
مژگان زرد خانه برانداز سینه است
الماس در خراش جگر بی قرینه است.
صائب.
|| بی انتظام. ( ناظم الاطباء ).کلمات دیگر: