کلمه جو
صفحه اصلی

موضعی

فارسی به انگلیسی

local, topical, locally

local, topical


locally


فارسی به عربی

بوری , محلی

مترادف و متضاد

local (صفت)
محلی، موضعی، مکانی، محدود به یک محل، مقامی

positional (صفت)
موضعی، وابسته به موقعیت و مقام

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به موضع یا ادویه موضعی . داروهایی که اثر مستقیم بر روی موضع آسیب دیده بدن دارند و از خارج بر محل آسیب دیده گذاشته شوند

لغت نامه دهخدا

موضعی. [ م َ ض ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به موضع. محلی. آنچه در یک محل خاص قرار دارد یا واقع گردد و رخ دهد: درد موضعی ، ادویه موضعی. ( از یادداشت مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

گیاگیگ: موضعی، مکانی
هیمیگ: مکانی، موضعی
گُنجیگ: مکانی، موضعی، محلّی
پاگاهیگ: مکانی، موضعی

زمانی هست که می بینیم روی پماد یا روغنی نوشته : . . . موضعی . . . برابر پارسیشو شاید بشه گفت : آسیبگاه . . . یا . . . در جای آسیب دیده



کلمات دیگر: