کلمه جو
صفحه اصلی

باچو

لغت نامه دهخدا

باچو. [ چ ُ ]( اِخ ) یکی از نقاشان معروف ایتالیاست. وی بسال 1469 م. در فلورانس متولد شد و در 1517 درگذشت و به «باچو دِلاّ پورتا» شهرت دارد. ( قاموس الاعلام ترکی ج 2 ).

باچو. ( اِخ ) یکی از پیکرنگاران فلورانس است و به «باچو دا مونته لوپو» شهرت پیدا کرده. ( 1445 - 1523م. ). ( قاموس الاعلام ترکی ج 2 ).

باچو. ( اِخ ) لقبی است مر شاهان تاتار را. ( آنندراج ). لقب شاهزادگان تاتار. ( ناظم الاطباء ). لقب خانهای تاتار است مثل لفظگرای. ( کذا فی وسیلةالمقاصد ). ( شعوری ج 2 ص 188 ).

باچو. ( اِ ) گهواره. نه نی ( گناباد خراسان ). و در مشهد بانوچ گویند.

باچو. (اِ) گهواره . نه نی (گناباد خراسان ). و در مشهد بانوچ گویند.


باچو. (اِخ ) لقبی است مر شاهان تاتار را. (آنندراج ). لقب شاهزادگان تاتار. (ناظم الاطباء). لقب خانهای تاتار است مثل لفظگرای . (کذا فی وسیلةالمقاصد). (شعوری ج 2 ص 188).


باچو. (اِخ ) یکی از پیکرنگاران فلورانس است و به «باچو دا مونته لوپو» شهرت پیدا کرده . (1445 - 1523م .). (قاموس الاعلام ترکی ج 2).


باچو. [ چ ُ ](اِخ ) یکی از نقاشان معروف ایتالیاست . وی بسال 1469 م . در فلورانس متولد شد و در 1517 درگذشت و به «باچو دِلاّ پورتا» شهرت دارد. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).



کلمات دیگر: