کلمه جو
صفحه اصلی

برنیه

لغت نامه دهخدا

( برنیة ) برنیة.[ ب َ نی ی َ ] ( معرب ، اِ ) معرب برنی فارسی. ( یادداشت دهخدا ). ظرفی است سفالین یا از شیشه. ( منتهی الارب ).ظرف سفالین. ( از اقرب الموارد ). ج ، بَرانی . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خروس نوجوان. ( منتهی الارب ). در لهجه عراقی ، خروس خرد که به بلوغ آمده باشد. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). ج ، بَرانی . ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || واحد برنی که نوعی از خرما است. و رجوع به برنی شود. || ( ص ) نخلة برنیة؛ نخل که بار آن خرمای برنی باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به برنی شود.

برنیة.[ ب َ نی ی َ ] (معرب ، اِ) معرب برنی فارسی . (یادداشت دهخدا). ظرفی است سفالین یا از شیشه . (منتهی الارب ).ظرف سفالین . (از اقرب الموارد). ج ، بَرانی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خروس نوجوان . (منتهی الارب ). در لهجه ٔ عراقی ، خروس خرد که به بلوغ آمده باشد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). ج ، بَرانی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || واحد برنی که نوعی از خرما است . و رجوع به برنی شود. || (ص ) نخلة برنیة؛ نخل که بار آن خرمای برنی باشد. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به برنی شود.



کلمات دیگر: