جمع برض .
بروض
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بروض. [ ب َ ] ( ع ص ) چاهی که اندک اندک آب دهد. ( منتهی الارب ). بئربروض ؛ چاه اندک آب. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
بروض. [ ب ُ ] ( ع مص ) اندک برآمدن آب از چشمه. ( از منتهی الارب ). بَرض. ( اقرب الموارد ). و رجوع به برض شود. || دمیدن «بارض » از زمین. ( از منتهی الارب ). روییدن گیاه از زمین پیش از آنکه جنس آن معلوم باشد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به بارض شود.
بروض. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ بَرض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به برض شود.
بروض. [ ب ُ ] ( ع مص ) اندک برآمدن آب از چشمه. ( از منتهی الارب ). بَرض. ( اقرب الموارد ). و رجوع به برض شود. || دمیدن «بارض » از زمین. ( از منتهی الارب ). روییدن گیاه از زمین پیش از آنکه جنس آن معلوم باشد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به بارض شود.
بروض. [ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ بَرض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به برض شود.
بروض . [ ب َ ] (ع ص ) چاهی که اندک اندک آب دهد. (منتهی الارب ). بئربروض ؛ چاه اندک آب . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
بروض . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَرض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برض شود.
بروض . [ ب ُ ] (ع مص ) اندک برآمدن آب از چشمه . (از منتهی الارب ). بَرض . (اقرب الموارد). و رجوع به برض شود. || دمیدن «بارض » از زمین . (از منتهی الارب ). روییدن گیاه از زمین پیش از آنکه جنس آن معلوم باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به بارض شود.
کلمات دیگر: