خواب و خوراک خواب و خور
خواب و خورد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خواب و خورد. [ خوا / خا ب ُ خ ُ خوَرْ / خُرْ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خواب و خوراک. خواب و خور. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
سکندر بپرسیداز خواب و خورد
از آسایش و گرد روز نبرد.
مگر دیو جوید ازایشان نبرد.
تاچند گه چنو بخورند و فرومرند.
از خواب و خورد بیهده تا کی کنی کلام.
سکندر بپرسیداز خواب و خورد
از آسایش و گرد روز نبرد.
فردوسی.
نبود و ندانست کس خواب و خوردمگر دیو جوید ازایشان نبرد.
فردوسی.
بر خواب و خورد فتنه شده ستند خرس وارتاچند گه چنو بخورند و فرومرند.
ناصرخسرو.
ای بر سر دوراه نشسته در این رباطاز خواب و خورد بیهده تا کی کنی کلام.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: