کلمه جو
صفحه اصلی

خوار ماندن

فرهنگ فارسی

بی قدر ماندن بی ارزش ساندن

لغت نامه دهخدا

خوار ماندن. [ خوا / خا دَ ] ( مص مرکب ) بی قدر ماندن. بی ارزش ماندن. ناچیز ماندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
هستم من آن بلند که گشتم ز چرخ پست
هستم من آن عزیز که ماندم ز دهر خوار.
سنائی.


کلمات دیگر: