کلمه جو
صفحه اصلی

بروء

لغت نامه دهخدا

بروء. [ ب ُ ] ( ع مص ) مصدر براءة و برء است در تمام معانی. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به براءة و برء شود.

بروء. [ ب ُ ]( ع مص ) خلق کردن. آفریدن. || پاک و بیزارشدن از عیب و وام و مانند آن. || به شدن از بیماری و برخاستن از آن. ( از منتهی الارب ). بَرء. بَراء. بَراءة. و رجوع به برء و براء و براءة شود.

بروء. [ ب ُ ] (ع مص ) مصدر براءة و برء است در تمام معانی . (از ناظم الاطباء). رجوع به براءة و برء شود.


بروء. [ ب ُ ](ع مص ) خلق کردن . آفریدن . || پاک و بیزارشدن از عیب و وام و مانند آن . || به شدن از بیماری و برخاستن از آن . (از منتهی الارب ). بَرء. بَراء. بَراءة. و رجوع به برء و براء و براءة شود.



کلمات دیگر: