کلمه جو
صفحه اصلی

ادوی

فرهنگ فارسی

درد

لغت نامه دهخدا

ادوی . [ اَ وا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از داء بمعنی درد: ای ّ داء ادوی من البخل . (تاج العروس ج 2 ص 384 س 23 در ماده ٔ سَوَدَ).


ادوی. [ اَدْ ] ( اِ ) داروئی است که آنرا اگر ترکی گویندو وج نیز خوانند و بعضی گویند دارویی است که آنرا بعربی صبر خوانند. ( برهان قاطع ). وج باشد که بترکی اگر و بهندی بج خوانند. ( فرهنگ رشیدی ). اگیر. ادوی و اذوی بمعنی صبر زرد است و در زبان آذری امروز معمول است و بمعنی اگیر که شیح است و وج که کالاموس آزیاتیکوس باشد شنیده نشده است.

ادوی. [ اُ دَ وی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به اُدَی و آن بطنی است از خزرج از انصار منسوب به ادی بن سعدبن علی بن اسدبن ساردةبن یزیدبن جشم بن الخزرج. و از آن بطن است معاذبن جبل بن عمروبن عوف بن عایدبن عدی بن کعب بن عوف بن ادی بن سعد الادوی الانصاری الخزرجی ، از علمای صحابه که از رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم اسناد حدیث کند. ( سمعانی ).

ادوی. [ اَ وا ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از داء بمعنی درد: ای داء ادوی من البخل. ( تاج العروس ج 2 ص 384 س 23 در ماده سَوَدَ ).

ادوی . [ اَدْ ] (اِ) داروئی است که آنرا اگر ترکی گویندو وج نیز خوانند و بعضی گویند دارویی است که آنرا بعربی صبر خوانند. (برهان قاطع). وج باشد که بترکی اگر و بهندی بج خوانند. (فرهنگ رشیدی ). اگیر. ادوی و اذوی بمعنی صبر زرد است و در زبان آذری امروز معمول است و بمعنی اگیر که شیح است و وج که کالاموس آزیاتیکوس باشد شنیده نشده است .


ادوی . [ اُ دَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به اُدَی ّ و آن بطنی است از خزرج از انصار منسوب به ادی بن سعدبن علی بن اسدبن ساردةبن یزیدبن جشم بن الخزرج . و از آن بطن است معاذبن جبل بن عمروبن عوف بن عایدبن عدی بن کعب بن عوف بن ادی بن سعد الادوی الانصاری الخزرجی ، از علمای صحابه که از رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم اسناد حدیث کند. (سمعانی ).



کلمات دیگر: