رای مند. [ م َ ] ( ص مرکب ) خداوند رای. بارای. باتدبیر. عاقل. خردمند. باعقل. بخرد : خنک مرد داننده رای مندبه دل بی گناه و به تن بی گزند.اسدی.
رأی مند{voter , qualified elector, qualified voter, legal voter} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] فردی که واجد شرایط رأی دادن است
رایمند ترکیب دو کلمه " رای" بمعنی نظر و رای و " مند" بمعنی صاحب و دارنده است لذا " رایمند" بمعنی " صاحب نظر" می باشد.