کلمه جو
صفحه اصلی

راهبری

فرهنگ فارسی

عمل راهبر هدایت ارشاد .

اصطلاحی که به‌تسامح برای هرنوع تأثیر بر روی جهت حرکت آشفتگی جوّی که ناشی از ویژگی دیگری از جوّ است به کار می‌رود


لغت نامه دهخدا

راهبری. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) رهبری. عمل راهبر. هدایت و دلالت و راهنمایی. ( ناظم الاطباء ). دلالة. ( دهار ) :
ندهد خدای عرش درین خانه
راهت مگر به راهبری حیدر.
ناصرخسرو.
- راهبری کردن ؛ رهبری کردن. رهبر و راهنما شدن : تخشیف ؛ راهبری کردن کسی را. ختع؛ راهبری کردن در تاریکی شب. ( منتهی الارب ).
- راهبری نمودن ؛ راهنمایی کردن و راه نمودن و هدایت کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || پند گفتن. ( ناظم الاطباء ).

راهبری. [ ب ُ ] ( حامص مرکب ) راه بریدن. عمل راهبر. راهروی. راه پیمایی. رهنوردی. پوییدن راه. رفتن راه. || قطع طریق. راه زنی. دزدی. رجوع به راه بریدن شود.

راهبری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) رهبری . عمل راهبر. هدایت و دلالت و راهنمایی . (ناظم الاطباء). دلالة. (دهار) :
ندهد خدای عرش درین خانه
راهت مگر به راهبری حیدر.

ناصرخسرو.


- راهبری کردن ؛ رهبری کردن . رهبر و راهنما شدن : تخشیف ؛ راهبری کردن کسی را. ختع؛ راهبری کردن در تاریکی شب . (منتهی الارب ).
- راهبری نمودن ؛ راهنمایی کردن و راه نمودن و هدایت کردن . (ناظم الاطباء).
- || پند گفتن . (ناظم الاطباء).

راهبری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) راه بریدن . عمل راهبر. راهروی . راه پیمایی . رهنوردی . پوییدن راه . رفتن راه . || قطع طریق . راه زنی . دزدی . رجوع به راه بریدن شود.


فرهنگ عمید

رهبری، راهنمایی، هدایت.

فرهنگستان زبان و ادب

{steering} [علوم جَوّ] اصطلاحی که به تسامح برای هرنوع تأثیر بر روی جهت حرکت آشفتگی جوّی که ناشی از ویژگی دیگری از جوّ است به کار می رود

پیشنهاد کاربران

ارائه ٔ طریق


کلمات دیگر: