کلمه جو
صفحه اصلی

واق

فارسی به انگلیسی

yap


فرهنگ فارسی

نام واقواق یا وقواق به چند موضع گفته شده است : ۱ - واقواق جنوب یا واقواق افریقائی . جزایر واقواق در دریای لاروی. ۲ - واقواق شرقی که در مشرق چین واقع است . ۳ - جزیره ای در جنوب عراق . ۴ - درخت وقواق که قدیمترین ذکر آن در متنی چینی است و از اساطیر آن ملت بشمار رفته است و نوشته اند که میوه های آن به شکل آدمی است ۵ - نام قوم پاک پاک که در عربی بصورت فکفک تعریب شده و این قوم در سوماترا بنام بتک که همان پک پک باشد وجود دارند .
(اسم ) ۱ - غوک وزغ . ۲ - (اسم ) آواز غوک . ۳ - (اسم ) آواز سگ .
صورتی از واقی نگهدارنده . نگهدار

لغت نامه دهخدا

واق. ( اِ ) درختی است موهوم که بامداد بهار و شامگاه خزان کند. و گویندثمر و بار آن درخت به صورت آدمی و حیوانات دیگر باشد و سخن کند. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). واقواق. || بعضی بیشه و جنگلی را گفته اند که درخت واق در آنجا می باشد و گویند در آنجا کوهی است معدن طلای و نقره و بوزینگان در آنجا بسیار باشد و آن را واقواق و وقواق هم میگویند. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به واقواق و وقواق شود.

واق. ( اِ ) نام پرنده ای است. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به واک شود. || غوک. وزق. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

واق. [ قِن ْ ] ( ع ص ) صورتی از واقی. نگهدارنده. نگهدار. ( از اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ). رجوع به واقی شود. || شفیع. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). || سرج واق ؛ زین غیر معقر. ( از اقرب الموارد ). زینی که پشت ریش نکند ستور را. ( منتهی الارب ). || فرس واق ؛ اسبی که از رفتن بیم دارد بخاطر دردی که در سم آن بود. ( از اقرب الموارد ). اسب سم بر جایگاه نهنده. ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) ورکا ( ظ: ورکارک ) که مرغی است آن را واق گویند، بخاطر بانگ او. ( منتهی الارب ). غراب یا صرد. ( اقرب الموارد ).

واق . (اِ) درختی است موهوم که بامداد بهار و شامگاه خزان کند. و گویندثمر و بار آن درخت به صورت آدمی و حیوانات دیگر باشد و سخن کند. (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). واقواق . || بعضی بیشه و جنگلی را گفته اند که درخت واق در آنجا می باشد و گویند در آنجا کوهی است معدن طلای و نقره و بوزینگان در آنجا بسیار باشد و آن را واقواق و وقواق هم میگویند. (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به واقواق و وقواق شود.


واق . (اِ) نام پرنده ای است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به واک شود. || غوک . وزق . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


واق . [ قِن ْ ] (ع ص ) صورتی از واقی . نگهدارنده . نگهدار. (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). رجوع به واقی شود. || شفیع. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || سرج واق ؛ زین غیر معقر. (از اقرب الموارد). زینی که پشت ریش نکند ستور را. (منتهی الارب ). || فرس واق ؛ اسبی که از رفتن بیم دارد بخاطر دردی که در سم آن بود. (از اقرب الموارد). اسب سم بر جایگاه نهنده . (از منتهی الارب ). || (اِ) ورکا (ظ: ورکارک ) که مرغی است آن را واق گویند، بخاطر بانگ او. (منتهی الارب ). غراب یا صرد. (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. پرنده ای از نوع مرغابی با پرهای تیره و کاکلی سفیدرنگ که از ماهی تغذیه می کند.
۲. کلاغ.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَاقٍ: نگهدارنده (اسم فاعل از ماده وقایة به معنای نگهداری است )
ریشه کلمه:
وقی (۲۵۸ بار)

«ولیّ» (سرپرست و حافظ) و «واق» (نگهدارنده) گر چه از نظر معنا شبیه اند ولی این تفاوت را دارند که یکی جنبه اثباتی را بیان می کند و دیگری جنبه نفی را، یکی به معنای نصرت و یاری است و دیگری به معنای دفاع و نگهداری.

پیشنهاد کاربران

در پارسی " هاپ هاپ " گفته می شود ، چنانکه به سگ در گفتار کودکانه و کوچه بازاری " هاپو " نیز گویند.


کلمات دیگر: