کلمه جو
صفحه اصلی

ورث

مترادف و متضاد

reseda (اسم)
اسپرک، ورث، رنگ گل اسپرک

فرهنگ فارسی

( اسم ) در تداول اهالی لرستان سرو کوهی را گویند.
وراثه ارثه میراث گرفتن

لغت نامه دهخدا

ورث . [ وُ ] (اِ) در تداول اهل لرستان سرو کوهی را گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سرو کوهی شود.


ورث . [ وِ ] (ع مص ) اِرث . وِراثَة. رثة. تراث . ارثة. میراث گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به وراثة شود.


ورث. [ وَ ] ( ع ص ) تازه و تر از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هرچیز تر و تازه. ( ناظم الاطباء ).

ورث. [ وِ ] ( ع مص ) اِرث. وِراثَة. رثة. تراث. ارثة. میراث گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به وراثة شود.

ورث. [ وُ ] ( اِ ) در تداول اهل لرستان سرو کوهی را گویند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سرو کوهی شود.

ورث . [ وَ ] (ع ص ) تازه و تر از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هرچیز تر و تازه . (ناظم الاطباء).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَرِثَ: به میراث برد - ارث برد(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسان...
ریشه کلمه:
ارث (۳۵ بار)
ورث (۳۵ بار)


کلمات دیگر: