کلمه جو
صفحه اصلی

وسن

فارسی به انگلیسی

pollution

pollution, doze


فرهنگ فارسی

نیاز، حاجت، اوسان جمع، خواب وچرت، آلایش، آلودگی
(اسم ) ۱- گرانی خواب . ۲ - اول خواب مقدم. خواب . ۳ - چرت پینکی .یا با وسن .باخواب . یابی وسن بی خواب : رسم ناخفتن بروزست و من از بهر ترا بی وسن باشم همه شب روز باشم باوسن . ( منوچهری )
حاجت و نیاز خواب سبک

فرهنگ معین

(وَ سَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - خواب ، چرت . ۲ - نیاز، حاجت . ج . اوسان .
( ~. ) (ص . ) آلوده .

(وَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خواب ، چرت . 2 - نیاز، حاجت . ج . اوسان .


( ~.) (ص .) آلوده .


لغت نامه دهخدا

وسن. [ وَ س َ ] ( ع اِ ) حاجت و نیاز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گویند: ما هو من همی و من وسنی. ج ، اوسان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خواب سبک. ( مهذب الاسماء ). گرانی خواب یا اول آن یا پینکی و غنودگی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). وَسَنة. وَسْنة. سِنة. ( منتهی الارب ) :
آتش اندر دلم بسوخته صبر
آب از دیدگان ببرده وسن.
مسعودسعد.
خوب است مرا کار به هر جا که تو باشی
بیداری من با تو خوش است و وسن من.
منوچهری.
چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کز این برفت نشاط و از آن برفت وسن.
مسعودسعد.
گفت پیغمبر که خسبد چشم من
لیک کی خسبد دلم اندر وسن ؟
مولوی.
- بی وسن ؛ بی خواب :
رسم ناخفتن به روز است و من ازبهر تو را
بی وسن باشم همه شب روز باشم باوسن.
منوچهری.
|| ( مص ) بیهوش شدن از بوی بد چاه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و بیهوش شدن از دم چاه. ( المصادر زوزنی ). || گرفتن کسی را تنگی خواب یا اول آن یا پینکی. ( اقرب الموارد ). گران خواب گردیدن. ( ناظم الاطباء ).

وسن. [ وَ س ِ ] ( ع ص )غنوده و خوابناک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). خفته. ( غیاث اللغات ). نائم. || بیهوش شده از بوی بد چاه. ( ناظم الاطباء ).

وسن. [ وَ س َ ] ( ص ) آلوده. ( آنندراج ). || ( اِ ) آلایش. آلودگی. ( آنندراج ) :
حضرتی کز قدر زیبد گرچه او
دامن همت بگرداند وسن
حارسش کیوان و برجیسش ندیم
آفتابش شمع و گردونش لگن.
امامی هروی ( فرهنگ فارسی معین از فرهنگ رشیدی ).
( ودر سروری با شین معجمه آمده است [ وشن ] ).

وسن . [ وَ س َ ] (ص ) آلوده . (آنندراج ). || (اِ) آلایش . آلودگی . (آنندراج ) :
حضرتی کز قدر زیبد گرچه او
دامن همت بگرداند وسن
حارسش کیوان و برجیسش ندیم
آفتابش شمع و گردونش لگن .

امامی هروی (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ رشیدی ).


(ودر سروری با شین معجمه آمده است [ وشن ]).

وسن . [ وَ س َ ] (ع اِ) حاجت و نیاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: ما هو من همی و من وسنی . ج ، اوسان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خواب سبک . (مهذب الاسماء). گرانی خواب یا اول آن یا پینکی و غنودگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وَسَنة. وَسْنة. سِنة. (منتهی الارب ) :
آتش اندر دلم بسوخته صبر
آب از دیدگان ببرده وسن .

مسعودسعد.


خوب است مرا کار به هر جا که تو باشی
بیداری من با تو خوش است و وسن من .

منوچهری .


چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن
کز این برفت نشاط و از آن برفت وسن .

مسعودسعد.


گفت پیغمبر که خسبد چشم من
لیک کی خسبد دلم اندر وسن ؟

مولوی .


- بی وسن ؛ بی خواب :
رسم ناخفتن به روز است و من ازبهر تو را
بی وسن باشم همه شب روز باشم باوسن .

منوچهری .


|| (مص ) بیهوش شدن از بوی بد چاه و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و بیهوش شدن از دم چاه . (المصادر زوزنی ). || گرفتن کسی را تنگی خواب یا اول آن یا پینکی . (اقرب الموارد). گران خواب گردیدن . (ناظم الاطباء).

وسن . [ وَ س ِ ] (ع ص )غنوده و خوابناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). خفته . (غیاث اللغات ). نائم . || بیهوش شده از بوی بد چاه . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. نیاز، حاجت.
۲. خواب کوتاه، چرت.
= وشن

۱. نیاز؛ حاجت.
۲. خواب کوتاه؛ چرت.


وشن#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
. سنه، وسن، نعاس هر سه به معنی چرت است یعنی: خدا جز او معبودی نیست و زنده وقائم به تدبیر عالم است او را چرتی و خوابی نمی‏گیرد. در المیزان فرموده: چون خواب ضررش بر قیومیت بیشتر از چرت است مقتضی آن بود که اول چرت نفی شود آنگاه خواب. یعنی نه آن عامل ضعیف خدا را می‏گیرد تا مخالف قیومیت باشد و نه آن عامل قوی (به اختصار) این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است .

گویش مازنی

/vosen/ پاره کننده - پسوندی است

۱پاره کننده ۲پسوندی است


جدول کلمات

نیاز, حاجت

پیشنهاد کاربران

و با ضمه ووسن
در زبان خوانساری - پارسی باستان
به معنی دویدن میباشد.

وَسنا: خواست، آرزو، خواهش، اراده
اوستایی ان وَسنَ می شود


کلمات دیگر: