کلمه جو
صفحه اصلی

برقطه

لغت نامه دهخدا

( برقطة ) برقطة. [ ب َ ق َ طَ ] ( ع مص ) گام نزدیک زدن و سپس نگران روان شدن. || سخن بی ربط راندن. || پراکندن. پراکنده کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || در حال نگرانی روان گردیدن. ( ناظم الاطباء ).

برقطة. [ ب َ ق َ طَ ] (ع مص ) گام نزدیک زدن و سپس نگران روان شدن . || سخن بی ربط راندن . || پراکندن . پراکنده کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || در حال نگرانی روان گردیدن . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: