اثر علیه
اثر کردن بر
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
اثر کردن بر، تغییر دادن، متاثر کردن، وانمود کردن، دوست داشتن، تمایل داشتن، تظاهر کردن به
پیشنهاد کاربران
فایده کردن
ماسیدن
مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یافتن ، وقتی کودکان با یکدیگر قهر می کردند اگر کسی به هوای آشتی جلو می آمد، طرف هرگاه قصد ناز کردن داشت بدو می گفت آشتی نمی ماسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .
مؤثر افتادن سخنی یا عملی : فرمایشهای شما نماسید. این حیله ٔ شما نماسید. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . چیزی به کسی رسیدن. در کاری توفیق یافتن ، وقتی کودکان با یکدیگر قهر می کردند اگر کسی به هوای آشتی جلو می آمد، طرف هرگاه قصد ناز کردن داشت بدو می گفت آشتی نمی ماسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .
کلمات دیگر: