کلمه جو
صفحه اصلی

تپانچه


مترادف تپانچه : توگوشی، چک، سیلی، کشیده ، پارابلوم، پیستوله، کاج

متضاد تپانچه : لگد

فارسی به انگلیسی

gun, handgun, pistol, revolver, six-shooter, magnum, slap, box on the ear, rod

pistol, slap, box on the ear


gun, handgun, magnum, pistol, revolver


فارسی به عربی

مسدس

مترادف و متضاد

۱. توگوشی، چک، سیلی، کشیده ≠ لگد
۲. پارابلوم، پیستوله، کاج


pistol (اسم)
تپانچه، هفت تیر

توگوشی، چک، سیلی، کشیده ≠ لگد


فرهنگ فارسی

سیلی، کشیده، ضربه که باکف دست بصورت کسی بزنند، حربه آتشی کوچک دستی ازهرنوع که باشد
( اسم ) ۱- سیلی لطمه . ۲- کوهه موج. دریا.

فرهنگ معین

(تَ چِ )(اِمر. )۱ - سیلی ، آسیب . ۲ - نوعی اسلحة گرم .

لغت نامه دهخدا

تپانچه. [ ت َ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) طپانچه. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). به عربی لطمه خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و آن دست زدن بر صورت است در هنگام دلتنگی و عزا نه بمعنی سیلی است و در جای خود مرقوم خواهد شد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). زدن با دست خود بر صورت در هنگام مصیبت و دلتنگی. ( ناظم الاطباء ). زدن با دست بر رخسار. ( فرهنگ نظام ). تپنچه و توانچه نیز گویند. ( فرهنگ خطی کتابخانه سازمان ). || سیلی و کاج نیز نامند. ( فرهنگ خطی کتابخانه سازمان ). تپانچه و لطمه و سیلی . ( ناظم الاطباء ). چک. کشیده :
بیکی زخم تپانچه که بدان روی کژت
بزدم چنگ چه سازی چه کنی بانگ زغار .
بوالمثل.
با درفش ار تپانچه خواهی زد
بازگردد بتو هرآینه بد.
عنصری.
بسم دزد خواندند و کردند خوار
فراوان تپانچه زدند استوار.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نباید تپانچه زدن با درفش.
انوری.
کسی کزو هنر و عیب بازخواهی جست
بهانه ساز و بگفتارش اندر آر نخست
سفال را بتپانچه زدن ببانگ آرند
ببانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
رشیدی سمرقندی.
کجا آن تیغ کآتش در جهان زد
تپانچه بر درفش کاویان زد.
نظامی.
شب بخفت و دید او یک شیرمرد
زد تپانچه هر دو چشمش کور کرد.
مولوی.
سیلی که زند تپانچه بر سنگ
خود ناله کنان رود به فرسنگ.
امیرخسرو.
ولی دو مهره چو هم پشت یکدگر گردند
دگر تپانچه دشمن بهیچ رو نخورند.
ابن یمین.
چو ماندی پس از آن ده سخت پنجه
تپانچه کردیش رخسار رنجه.
جامی.
- امثال :
سگ سیلی میخورد، گربه تپانچه ، نظیر: سگ صاحبش را نمی شناسد؛ ازدحام مردم در آنجا بسیار است. ( امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 985 ).
- با تپانچه روی خود را سرخ کردن ؛ کنایه از حفظ کردن آبرو و پنهان ساختن سختی ها است.
|| کوهه و موجه دریا رانیز گویند و معرب آن طبانجه است با با و جیم ابجد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). کوهه و موجه دریا. ( ناظم الاطباء ). || تفنگ کوچک را هم تپانچه میگویند که در واقع غلط مشهور است چه صحیح : تفنچه ، مخفف تفنگچه است . ( فرهنگ نظام ). پیشتاب. پیش تو. رولور. پیستوله. بهمه معانی رجوع به طپانچه شود.

فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) سلاح گرم کوچک دستی.
۲. [قدیمی] = سیلی
۳. [قدیمی] لطمه: زنم چندان تپانچه بر سر و روی / که یارب یاربی خیزد ز هر موی (نظامی۲: ۱۵۱ ).

دانشنامه عمومی

تپان در زبان ترکی به معنی تکه چوبی است کت و کلفت که روی زمین بعد از شخم زدن می گرداندند تا کلوخ ها شکسته شده و سطح زمین صاف شود. در حال حاضر به بخش زیرین چهارچوب درب که معمولاً یک یا دو سانت از کف بالاتر قرار میگیرد تپان درب گفته می شود. تپانچه نیز به معنی تپان کوچک می باشد. توضیح اینکه تپانچه های قدیمی از چوب ساخته میشدند و دارای لوله ای فولادی بودند و در نظر اول بیننده گمان میبرد که قطعه ای چوب با میخی بزرگ است که شبهت زیادی به همان تپان کشاورزها داشت.


دانشنامه آزاد فارسی

تَپانْچِه (pistol)
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
تَپانْچِه
نوعی سلاح گرم کوچک برای شلیک با یک دست. استفاده از تپانچه از اوایل قرن ۱۵م رایج بود. مشکل شلیک چند گلوله، بدون نیاز به پر کردن مجدد سلاح، با استفاده از چند لولۀ ثابت یا متحرک حل شد. با آن که نوعی رولور ته پر چندمحفظه ای از ۱۶۵۰ باقی مانده است، نخستین راه حل عملی این مشکل را تفنگ ۶ قلوی ساموئل کُلت عرضه کرد که آن را در ۱۸۳۵ به ثبت رساند. طی جنگ مکزیک (۱۹۴۶ـ۱۹۴۸) و با سفارش ۱۰۰۰ قبضه کُلت از سوی دولت ایالات متحدۀ امریکا، تولید انبوه این سلاح آغاز شد. در پشت لولۀ این اسلحه استوانۀ شش خانۀ کوتاهی وجود داشت که با مسلح کردن تفنگ می چرخید و مهمات جدید را به موضع شلیک درمی آورد. تپانچۀ خودکار، که با گاز باروت مسلح می شد، در دهۀ ۱۸۹۰ در آلمان به بازار آمد. رولور و تپانچۀ خودکار هنوز هم کاربرد نظامی گسترده ای دارند.

جدول کلمات

لت, تس

پیشنهاد کاربران

تس

تس، توگوشی، چک، سیلی، کشیده، پارابلوم، پیستوله، کاج


لت


کلمات دیگر: