کلمه جو
صفحه اصلی

پراکنده کردن

فارسی به انگلیسی

circulate, diffuse, effuse, to scatter

to scatter


circulate, diffuse, effuse


فارسی به عربی

فرق , وثبة

مترادف و متضاد

dash (اسم)
حرارت، رابطه، این علامت، خط تیره، فاصله میان دو حرف، پراکنده کردن

interspersion (اسم)
افشاندن، پراکنده کردن

disperse (فعل)
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن

intersperse (فعل)
افشاندن، پراکنده کردن، متفرق کردن

diffuse (فعل)
افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن

واژه نامه بختیاریکا

تیشکنیدِن؛ جُل جُل کِردِن

جدول کلمات

نشر

پیشنهاد کاربران

آشفته

انتشار

تفریق


کلمات دیگر: