کلمه جو
صفحه اصلی

احاطه کردن


برابر پارسی : گرداندن

فارسی به انگلیسی

to surround


beset, circle, embrace, encase, enclose, enclosure, enfold, engulf, fence, girdle, hoop, include, pocket, rim, ring, straiten, surround, swathe, whelm


circle, embrace, encase, enclose, enclosure, enfold, engulf, beset, fence, girdle, hoop, include, pocket, rim, ring, straiten, surround, swathe, whelm, zone, envelop, to surround, wreathe

فارسی به عربی

احط , اهجم , تنورة , جرم سماوی , حاشیة , حلقة , خوزق , دائرة , زنار , سیاج , صندوق , طوق , ظرف , مجال , وتد ، إِحَاطَة

مترادف و متضاد

envelop (فعل)
فرا گرفتن، پوشاندن، احاطه کردن، پیچیدن، در لفاف گذاشتن، دور چیزی را گرفتن

circle (فعل)
احاطه کردن، دور زدن، مدور ساختن، دور گرفتن

ring (فعل)
گرد امدن، احاطه کردن، زنگ زدن، حلقه زدن، چرخ خوردن

sphere (فعل)
احاطه کردن، بصورت کره دراوردن

skirt (فعل)
احاطه کردن، دور زدن، دامن دوختن، دامن دار کردن، حاشیه گذاشتن به، از کنار چیزی رد شدن

beset (فعل)
بستوه اوردن، حمله کردن بر، احاطه کردن، مزین کردن

hoop (فعل)
احاطه کردن، حلقه زدن به، تسمه زدن

orb (فعل)
احاطه کردن، بدور چیزی گشتن، بدور مدار معینی گشتن، کروی شدن

hedge (فعل)
احاطه کردن، طفره زدن، پرچین ساختن، خاربست درست کردن، از زیر در رفتن

encircle (فعل)
در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدن

beleaguer (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن

hem (فعل)
احاطه کردن، سجاف کردن، سینه صاف کردن، لبه دار کردن، حاشیه دار کردن، تمجمج کردن، کناره دار کردن

corral (فعل)
احاطه کردن، حصار درست کردن

encompass (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن، دور گرفتن، شامل بودن، دارا بودن، در بر گرفتن، حلقه زدن

girdle (فعل)
احاطه کردن، حلقه ای بریدن

environ (فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن، دور زدن، دور کسی یا چیزی را گرفتن

pale (فعل)
احاطه کردن، رنگ پریده شدن، رنگ رفتن، میله دار کردن، در میان نرده محصور کردن

cincture (فعل)
احاطه کردن، کمر چیزی را بستن

circuit (فعل)
احاطه کردن، دور چیزی گشتن، در مداری سفر کردن

clip (فعل)
کوتاه کردن، چیدن، احاطه کردن، محکم گرفتن، بغل گرفتن

whelm (فعل)
احاطه کردن، غرق کردن، چپه کردن

ensphere (فعل)
احاطه کردن، محصور کردن، به صورت کروی در اوردن

impale (فعل)
احاطه کردن، محدود کردن، سوراخ کردن، بر چوب اویختن، چهار میل کردن، میله کشیدن، سپوختن

insphere (فعل)
فرا گرفتن، احاطه کردن، دور گرفتن

laager (فعل)
احاطه کردن، در اردو مسکن گزیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گرد چیزی بر آمدن ۲ - فرا گرفتن چیزی بطور کامل .

فرهنگ فارسی ساره

گرداندن


پیشنهاد کاربران

معنی احاطه کردن به انگلیسی :
Surrounded

احاطه کردن: surrounded

گرد گرفتن

پرچینیدن.
پروستن/پروندیدن
فروستن/فروندیدن
گرداگیریدن.


کلمات دیگر: