مترادف پرت : بعید، دنج، دورافتاده، دور، بی مورد، ناآگاه، ناوارد، رها، متروک، چپه، واژگون، بی معنی، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل
متضاد پرت : نزدیک، وارد
flung, thrown down, outlying, straggling, out - of - the - way, devated, digressed
retired, afield, desolate, desultory, port, secluded, solitary, wide
۱. بعید، دنج، دورافتاده، دور
۲. بیمورد، ناآگاه، ناوارد
۳. رها، متروک
۴. چپه، واژگون
۵. بیمعنی، بیمورد، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل ≠ نزدیک، وارد
بعید، دنج، دورافتاده، دور ≠ نزدیک، وارد
بیمورد، ناآگاه، ناوارد
رها، متروک
چپه، واژگون
بیمعنی، بیمورد، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل
(پَ) (ص .) (عا.) 1 - بی معنی ، مزخرف . 2 - منحرف .
(پِ.) (اِ.) (عا.) اسباب خرده و ریزة متفرقه .
مولوی .
پرت . [ پ ِ ] (اِخ ) شهری در اِکُس (اسکاتلند) مرکز کنت نشینی به همین نام که در کنارتی واقع است با 35000 تن سکنه و کنت نشین پرت 125500 تن سکنه دارد.
پرت . [ پ ِ ](اِخ ) شهری به استرالیا مرکز ناحیه ٔ استرالیای غربی دارای 204000 تن سکنه .
۱. دورافتاده.
۲. کنار.
۳. منحرف.
〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.
〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)
۱. دور افکندن.
۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.
〈 پرتوپلا:
۱. پراکنده؛ پخش.
۲. سخنان بیهوده و بیمعنی؛ چرندوپرند.
ضایعات مادۀ اولیه در جریان تولید.
۱صدای بز ۲کثافت ۳تکه
لفظی به هنگام مسخره کردن – شیشکی