باربری
فارسی به انگلیسی
porterage, handling charges
porterage, transport
فارسی به عربی
شحن
مترادف و متضاد
بار، بار کشتی، کرایه، باربری، کرایه کشتی
بار، بار کشتی، کرایه، باربری، کرایه کشتی
باربری، حمالی، مخارج باربری
فرهنگ فارسی
۱ - عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود . ۲ - اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است ادار. حمل و نقل نقلیه .
شخص حقیقی یا حقوقی در یک قرارداد حمل کالا ازطریق دریا یا هوا یا خشکی یا ترکیبی از آنها
فرهنگ معین
(بَ ) ۱ - (حامص . ) عمل و شغل باربر. ۲ - (اِمر. ) مؤسسه ای که امور حمل و نقل کالا را به عهده دارد.
لغت نامه دهخدا
باربری. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) عمل باربر. کار حمال. || حمل و نقل : تعمیم وسایل باربری برای توسعه زراعت نهایت ضرور است. || اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است. اداره حمل و نقل.
فرهنگ عمید
۱. کار و شغل باربر.
۲. بار بردن، حمل ونقل.
۳. بنگاهی که به حمل ونقل کالا و بار می پردازد.
۲. بار بردن، حمل ونقل.
۳. بنگاهی که به حمل ونقل کالا و بار می پردازد.
فرهنگستان زبان و ادب
{carrier} [حمل ونقل دریایی] شخص حقیقی یا حقوقی در یک قرارداد حمل کالا ازطریق دریا یا هوا یا خشکی یا ترکیبی از آنها
کلمات دیگر: