transport
بارکشی
فارسی به انگلیسی
draft
فارسی به عربی
نقل
مترادف و متضاد
بردن، حمل، کرایه، بارکشی، ظرفیت کشتی
تبعید، انتقال، حمل و نقل، بارکشی، ترابری، نقل، سرویس باربری
فرهنگ فارسی
عمل بار کشیدن
لغت نامه دهخدا
بارکشی. [ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) عمل بار کشیدن. مجازاً، تحمل رنج و سختی کردن. ( دِمزن ) :
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
بارکشی کار اسیران بود.
- بارکشی تند ؛ نقلیه سریعالسیر. ( واژه های فرهنگستان ).
باز نگویم که ز خامی بود
بارکشی کار نظامی بود.
نظامی.
خشت زنی پیشه پیران بودبارکشی کار اسیران بود.
نظامی.
|| بردن بار از جایی بجای دیگر که پیشتر نقلیه نامیده میشد. ( واژه های فرهنگستان ). - بارکشی تند ؛ نقلیه سریعالسیر. ( واژه های فرهنگستان ).
فرهنگ عمید
عمل بار کشیدن، بار بردن.
واژه نامه بختیاریکا
آر و ور؛ بار و وار
کلمات دیگر: