کلمه جو
صفحه اصلی

چمشک

لغت نامه دهخدا

چمشک. [ چ َ ش َ ] ( اِ ) مخفف چمشاک است که کفش و پاافزار باشد. ( برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک و چمشاک است. ( از جهانگیری ). کفش. ( صحاح الفرس ). کفش و چیزی شبیه به چارق ولی اطراف آن ندوخته که از بیت المقدس آرند. مرادف چمشاک. ( از رشیدی ). پاافزار. ( از انجمن آرا ). مرادف چمشاک و چمتاک که پای افزار و کفش باشد. ( آنندراج ). کفش و پای افزار. ( ناظم الاطباء ).

چمشک. [ چ َ م ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالا گریوه بخش ملاوی شهرستان خرم آباد که در 37 هزارگزی خاور ملاوی و 37 هزارگزی خاور راه شوسه خرم آباد به اندیمشک واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 500 تن سکنه دارد. آبش از نهر چمشک. محصولش غلات ، ذرت و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی فرشبافی و راهش مالرو است. در این آبادی قلعه ای است معروف از آثار شاه عباس و ساکنان این محل از طایفه کردعلیوند میباشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

چمشک . [ چ َ ش َ ] (اِ) مخفف چمشاک است که کفش و پاافزار باشد. (برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک و چمشاک است . (از جهانگیری ). کفش . (صحاح الفرس ). کفش و چیزی شبیه به چارق ولی اطراف آن ندوخته که از بیت المقدس آرند. مرادف چمشاک . (از رشیدی ). پاافزار. (از انجمن آرا). مرادف چمشاک و چمتاک که پای افزار و کفش باشد. (آنندراج ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء).


چمشک . [ چ َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا گریوه ٔ بخش ملاوی شهرستان خرم آباد که در 37 هزارگزی خاور ملاوی و 37 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 500 تن سکنه دارد. آبش از نهر چمشک . محصولش غلات ، ذرت و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی فرشبافی و راهش مالرو است . در این آبادی قلعه ای است معروف از آثار شاه عباس و ساکنان این محل از طایفه ٔ کردعلیوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


دانشنامه عمومی

روستای چمشک. چم به معنی دره یا زمین های هموار بین دو کوه است. در منطقۀ پلدختر، روستاهای زیادی هستند که اول اسمشان «چم» است، مثل چم انجیر، چم دیوان، چم مورد و چم گز و... چمشک مخفف «چم اشک»، نام روستایی تاریخی در شهرستان پلدختر است.


گویش مازنی

/chameshk/ نوعی کفش چرمی محلی

نوعی کفش چرمی محلی



کلمات دیگر: