کلمه جو
صفحه اصلی

تیفه

لغت نامه دهخدا

تیفه. [ ف ِ ] ( اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل است که 135 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

تیفه. [ ف ِ ] ( اِخ ) در افسانه های قدیم یونان سردسته ٔغولانی بود که به آسمان حمله ور شده بودند. و تیفه بوسیله ژوپیتر گرفتار صاعقه و معدوم گردید. ( از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تیفیوس شود.

تیفه . [ ف ِ ] (اِخ ) در افسانه های قدیم یونان سردسته ٔغولانی بود که به آسمان حمله ور شده بودند. و تیفه بوسیله ٔ ژوپیتر گرفتار صاعقه و معدوم گردید. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ تیفیوس شود.


تیفه . [ ف ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل است که 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


( تئفة ) تئفة. [ ت َ ءِف ْ ف َ ] ( ع اِ ) اِف. افان. افاف. افف. هنگام. وقت. ( از قطر المحیط ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ): جاء علی تئفة ذلک ؛ ای علی اثره او علی القرب من وقته. ( اقرب الموارد ).

تئفة. [ ت َ ءِف ْ ف َ ] (ع اِ) اِف . افان . افاف . افف . هنگام . وقت . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): جاء علی تئفة ذلک ؛ ای علی اثره او علی القرب من وقته . (اقرب الموارد).


پیشنهاد کاربران

در زبان لری یعنی با خاک بازی کردن


کلمات دیگر: