کلمه جو
صفحه اصلی

متحدبه

لغت نامه دهخدا

( متحدبة ) متحدبة. [م ُ ت َ ح َدْ دِ ب َ ] ( ع ص ) امراءة متحدبة؛ زن بیوه شوهرناکرده که مهربانی کند مر فرزند خود را. ( ناظم الاطباء ). زنی که بیوه می ماند تا این که از کودکانش مراقبت کند. ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدب شود.

متحدبة. [م ُ ت َ ح َدْ دِ ب َ ] (ع ص ) امراءة متحدبة؛ زن بیوه ٔ شوهرناکرده که مهربانی کند مر فرزند خود را. (ناظم الاطباء). زنی که بیوه می ماند تا این که از کودکانش مراقبت کند. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدب شود.



کلمات دیگر: