کلمه جو
صفحه اصلی

فروغ داشتن

فرهنگ فارسی

تابان بودن . نور داشتن

لغت نامه دهخدا

فروغ داشتن. [ ف ُ ت َ ] ( مص مرکب ) تابان بودن. نور داشتن. درخشیدن :
مه دوهفته ندارد فروغ چندانی
که آفتاب همی تابد از گریبانت.
سعدی.
رجوع به فروغ شود.


کلمات دیگر: