( گستاخ در آمدن ) دلیر و بی پروا وارد شدن
گستاخ درامدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( گستاخ درآمدن ) گستاخ درآمدن. [ گ ُ دَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) دلیر و بی پروا وارد شدن :
هر روز مرا عشق نگاری بدرآید
در باز کند ناگه و گستاخ درآید.
با من بسخن گفتن گستاخ درآمد.
هر روز مرا عشق نگاری بدرآید
در باز کند ناگه و گستاخ درآید.
فرخی.
گستاخ سخن گفتم و پرسیدم و انصاف با من بسخن گفتن گستاخ درآمد.
سوزنی.
کلمات دیگر: