ليس , ليسه , ليسيدن , زبان زدن , زبانه کشيدن , فرا گرفتن , تازيانه زدن , مغلوب کردن
لعقه
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
آن که در کپیچه و معلقه برداشته شود . مقداری که در یک معلقه جای گیرد .
لغت نامه دهخدا
( لعقة ) لعقة. [ ل َ ق َ ] ( ع اِ ) یکبار لیسیدن. ( منتهی الارب ). لعق. || اندک هرچه باشد. یقال : فی الارض لعقة من ربیع؛ ای قلیل من الرطب. ( منتهی الارب ).
لعقة. [ ل ُ ق َ ] ( ع اِ ) آنچه در کپچه و ملعقه برداشته شود. ( منتهی الارب ). مقداری که در یک ملعقه جای گیرد. || از معجونات وزنی معادل چهار مثقال. ( مفاتیح ).
لعقة. [ ل ُ ق َ ] ( ع اِ ) آنچه در کپچه و ملعقه برداشته شود. ( منتهی الارب ). مقداری که در یک ملعقه جای گیرد. || از معجونات وزنی معادل چهار مثقال. ( مفاتیح ).
لعقة. [ ل َ ق َ ] (ع اِ) یکبار لیسیدن . (منتهی الارب ). لعق . || اندک هرچه باشد. یقال : فی الارض لعقة من ربیع؛ ای قلیل من الرطب . (منتهی الارب ).
لعقة. [ ل ُ ق َ ] (ع اِ) آنچه در کپچه و ملعقه برداشته شود. (منتهی الارب ). مقداری که در یک ملعقه جای گیرد. || از معجونات وزنی معادل چهار مثقال . (مفاتیح ).
کلمات دیگر: