کلمه جو
صفحه اصلی

لعلع

لغت نامه دهخدا

لعلع. [ ل َ ل َ ] ( ع اِ ) سراب. ( منتهی الارب ). کوراب. ( مهذب الاسماء ). || گرگ. ( منتهی الارب ). ذئب. || درختی است حجازی. || به سکون حرف آخر به معنی لعا است : تلعلع؛ لعلع گفتن. || ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ).

لعلع. [ ل َ ل َ ] ( اِخ ) کوهی است. ( منتهی الارب ). کوهی است و بدان جا جنگی بوده است. ( معجم البلدان ). || موضعی و آبی در بادیه. ( منتهی الارب ). آبی است در بادیه و گویند منزلی است میان بصره و کوفه : عُرنی ؛ تا عین جمل سی میل و تا صیدسی میل و تا اخادید سی میل و تا اُقر سی میل و تا سلمان بیست میل و تا لعلع بیست میل است و تا بارق بیست میل و تا مسجد سعد چهل میل و تا مغیثة سی میل و تاعذیب بیست وچهار میل و تا قادسیة شش میل و تا کوفه چهل وپنج میل است. ( از معجم البلدان ). و رجوع به عقدالفرید ج 1 ص 274 و ج 6 ص 64 و المعرب جوالیقی ص 132 شود.

لعلع. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). کوهی است و بدان جا جنگی بوده است . (معجم البلدان ). || موضعی و آبی در بادیه . (منتهی الارب ). آبی است در بادیه و گویند منزلی است میان بصره و کوفه : عُرنی ؛ تا عین جمل سی میل و تا صیدسی میل و تا اخادید سی میل و تا اُقر سی میل و تا سلمان بیست میل و تا لعلع بیست میل است و تا بارق بیست میل و تا مسجد سعد چهل میل و تا مغیثة سی میل و تاعذیب بیست وچهار میل و تا قادسیة شش میل و تا کوفه چهل وپنج میل است . (از معجم البلدان ). و رجوع به عقدالفرید ج 1 ص 274 و ج 6 ص 64 و المعرب جوالیقی ص 132 شود.


لعلع. [ ل َ ل َ ] (ع اِ) سراب . (منتهی الارب ). کوراب . (مهذب الاسماء). || گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . || درختی است حجازی . || به سکون حرف آخر به معنی لعا است : تلعلع؛ لعلع گفتن . || (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: