کلمه جو
صفحه اصلی

متجلل

لغت نامه دهخدا

متجلل. [ م ُ ت َ ج َل ْ ل َ ] ( ع ص ) پوشیده و ملبس. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ) ( از اشتینگاس ). || تعظیم کرده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجلل شود.

متجلل. [ م ُ ت َ ج َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) برآینده بر کسی. ( آنندراج ). غالب شده و بلندتر برآینده در جاه و منزلت. ( ناظم الاطباء ) || آن که معظم چیزی گیرد. ( آنندراج ). آن که بگیرد بهترین و بزرگترین جاه و جلال را. ( ناظم الاطباء ). || بر اسب نشانده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجلل شود.

متجلل . [ م ُ ت َ ج َل ْ ل َ ] (ع ص ) پوشیده و ملبس . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ). || تعظیم کرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجلل شود.


متجلل . [ م ُ ت َ ج َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برآینده بر کسی . (آنندراج ). غالب شده و بلندتر برآینده در جاه و منزلت . (ناظم الاطباء) || آن که معظم چیزی گیرد. (آنندراج ). آن که بگیرد بهترین و بزرگترین جاه و جلال را. (ناظم الاطباء). || بر اسب نشانده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تجلل شود.



کلمات دیگر: