( گستاخ گو ی ) ( صفت ) ۱ - گستاخ زبان.۲ - بیهوده گو : ازان بوالفضولان گستاخ گوی وزان بوالحگیمان دیوانه خوی ... ( نظامی )
گستاخ گو ی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گستاخ گوی. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) بی محاباگوی و بی صرفه گوی. ( آنندراج ) :
از آن بوالفضولان گستاخ گوی
وز آن بوالحکیمان دیوانه خوی.
از آن بوالفضولان گستاخ گوی
وز آن بوالحکیمان دیوانه خوی.
نظامی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: