نامده
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
نیامده . نا آمده . یا واقع نشده
لغت نامه دهخدا
نامده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیامده. ناآمده. || به وقوع ناپیوسته. واقعنشده :
یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
چون حاصل عمرم این زمان است.
اجل نامده قوی زره است .
یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
دقیقی.
از رفته و نامده چه گویم چون حاصل عمرم این زمان است.
عطار.
- امثال :اجل نامده قوی زره است .
سنائی.
کلمات دیگر: