کلمه جو
صفحه اصلی

متحدث

لغت نامه دهخدا

متحدث. [ م ُ ت َ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) سخن گوینده. ( آنندراج ). بیان کننده. ( ناظم الاطباء ) :
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش.
سعدی.
و رجوع به تحدث شود. || مورخ و راوی اخبار. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || هر چیزی که از نو پدید آید. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدث و ماده بعد شود.

متحدث. [ م ُ ت َ ح َدْ دَ ] ( ع اِ ) جای سخن گفتن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). موضع اجتماع مردمان برای گفتگو و سؤال و جواب. ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به ماده قبل و تحدث شود.

متحدث . [ م ُ ت َ ح َدْ دَ ] (ع اِ) جای سخن گفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). موضع اجتماع مردمان برای گفتگو و سؤال و جواب . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل و تحدث شود.


متحدث . [ م ُ ت َ ح َدْ دِ ] (ع ص ) سخن گوینده . (آنندراج ). بیان کننده . (ناظم الاطباء) :
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش .

سعدی .


و رجوع به تحدث شود. || مورخ و راوی اخبار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || هر چیزی که از نو پدید آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تحدث و ماده ٔ بعد شود.


کلمات دیگر: