بازیگه. [ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) مخفف بازیگاه. بازیجای. جای بازی. میدان. بازیکده :
بازیگه شمس و قمر و ببر و هژبر است
منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است.
ریرویان ز شادی می پریدند.
بازیگه شمس و قمر و ببر و هژبر است
منزلگه جود و کرم و حلم و وقار است.
منوچهری.
چو در بازیگه میدان رسیدندریرویان ز شادی می پریدند.
نظامی.
و رجوع به بازیگاه و بازیکده شود.