flatulent
بادانگیز
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - باد کرده پرباد : ( بشاعری چو کنم بوق هجو باد انگیز مرا چه ماده خر مغ چه نرخر ترسا. ) ( سوزنی ) ۲ - نام گلی است که گویند هر گاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جدا کنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند بادبهم رسد. ۳ - زعفران
فرهنگ معین
( اَ ) (اِفا. ) غرورآور، تکبرآور.
لغت نامه دهخدا
بادانگیز. [ اَ] ( نف مرکب ) چیزهای نفاخ. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ): داروئی بادانگیز؛ مولدالریاح. مقابل بادشکن و بادکش ، بمعنی کاسرالریاح ، هر چیز که در معده تولید نفخ کند:و فقاع و... بادانگیز باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). پیاز گرم و ترب بادانگیز بود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || پراکنده کننده. انتشاردهنده :
بشاعری چو کنم بوق هجو بادانگیز
مرا چه ماده خر مغ چه نرّخر ترسا.
سخنهای فسون آمیز گفتن
حکایتهای بادانگیز گفتن.
بادانگیز. [ اَ ] ( اِ مرکب ) نام گلی است که هرگاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جداکنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند باد بهم رسد. ( برهان ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و شعوری و جهانگیری و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود. || زعفران. ( ناظم الاطباء ).
بشاعری چو کنم بوق هجو بادانگیز
مرا چه ماده خر مغ چه نرّخر ترسا.
سوزنی.
|| غرورآور. تکبرآور : سخنهای فسون آمیز گفتن
حکایتهای بادانگیز گفتن.
نظامی.
بادانگیز. [ اَ ] ( اِ مرکب ) نام گلی است که هرگاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جداکنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند باد بهم رسد. ( برهان ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و شعوری و جهانگیری و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود. || زعفران. ( ناظم الاطباء ).
بادانگیز. [ اَ ] (اِ مرکب ) نام گلی است که هرگاه مزارعان خواهند که غله را از کاه جداکنند و باد نباشد آن گل را بدست مالند و برگ آنرا بر هوا پاشند باد بهم رسد. (برهان ). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و شعوری و جهانگیری و فرهنگ نظام و ناظم الاطباء شود. || زعفران . (ناظم الاطباء).
بادانگیز. [ اَ] (نف مرکب ) چیزهای نفاخ . (آنندراج ) (انجمن آرا): داروئی بادانگیز؛ مولدالریاح . مقابل بادشکن و بادکش ، بمعنی کاسرالریاح ، هر چیز که در معده تولید نفخ کند:و فقاع و... بادانگیز باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پیاز گرم و ترب بادانگیز بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || پراکنده کننده . انتشاردهنده :
بشاعری چو کنم بوق هجو بادانگیز
مرا چه ماده خر مغ چه نرّخر ترسا.
|| غرورآور. تکبرآور :
سخنهای فسون آمیز گفتن
حکایتهای بادانگیز گفتن .
بشاعری چو کنم بوق هجو بادانگیز
مرا چه ماده خر مغ چه نرّخر ترسا.
سوزنی .
|| غرورآور. تکبرآور :
سخنهای فسون آمیز گفتن
حکایتهای بادانگیز گفتن .
نظامی .
فرهنگ عمید
۱. انگیزانندۀ باد، آنچه سبب وزش باد می شود، بادآور.
۲. هرچیز که در معده تولید نفخ می کند.
۳. بادکرده، پرباد.
۴. (اسم ) گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد می شود.
۵. (اسم ) زعفران.
۲. هرچیز که در معده تولید نفخ می کند.
۳. بادکرده، پرباد.
۴. (اسم ) گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد می شود.
۵. (اسم ) زعفران.
واژه نامه بختیاریکا
ضربه ای که باعث گیجی شود؛ سردرد مزمن
کلمات دیگر: